اشون

لغت نامه دهخدا

اشون. [ اَش ْ وُ ] ( ع اِ ) اشؤن. ج ِ شأن ، بمعنی رگ اشک. ( منتهی الارب ). رجوع به شأن و اشؤن شود.
اشون. [ اَ ش َ وَ ] ( اوستایی ، ص ) صفت کلمه اوستایی اَش َ است که بمعنی «رت » ( «نظم نیکو» یا «حقیقت » ) است و یکی از امشاسپندان میباشد... در گاتها جهان نیک و جهان بد در برابر هم قرار دارند و همچنانکه هرچه از جهان نیک است در مفهوم کلی «اش » و با صفت «اشون » مشخص و متمایز میشود، عالم شر نیز با اصطلاح مؤنث دروج ( دروغ ) بیان میشود. ( از ایران در زمان ساسانیان ص 48 و 49 ). و رجوع به یشتها ص 33 و 604 شود.
اشون. [ ] ( اِخ ) نام ستاره ایست بهندی. رجوع به تحقیق ماللهند ص 121 شود.

فرهنگ فارسی

نام ستاره ایست بهندی

دانشنامه آزاد فارسی

اَشَوَن
مالک راستی و پیرو راستی. در فرهنگ اَوِستایی صفتی است برای اَهورامَزدا، ایزدان، و همه موجودات اهورایی. هنگامی که این صفت برای مردمان به کار برده می شود، معنی پرهیزگار دارد و هنگامی که برای غیر آدمیان استفاده شود به معنی مقدس است. در آیین زردشتی پیرو معتقد راستین مَزدا را گویند. لقب اَشو، که با نام زردشت می آید، از همین ریشه است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم