احقاب

لغت نامه دهخدا

احقاب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حُقُب و حُقب. روزگارها. سالهای هشتاد هشتاد. زمانهای درازپی درپی. || ج ِ حَقَب ، بمعنی پالان اشتر.
احقاب. [ اِ ] ( ع مص ) احقاب معدن ؛ نیافتن چیزی در کان. یافت نشدن چیزی در معدن. ( منتهی الارب ). || احقاب بعیر؛ تنگ بستن بر شتر. || در حقیبه نهادن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || در پس خود بستن شترسوار چیزی را. || پس خود بر شتر سوار کردن کسی را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

احقاب معدن یافت نشدن چیزی در معدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم