ابخوره

لغت نامه دهخدا

( آبخوره ) آبخوره. [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) آبگیر. جوی :
آب چون برد سوی آبخوره
چون گسست آب بر بماندخره.ابوالعباس.

فرهنگ معین

( آب خوره ) (رِ ) (اِمر. ) ۱ - آبخوری . ۲ - آبگیر. ۳ - چشمه ، جویبار.

فرهنگ فارسی

( آبخوره ) ( اسم ) ۱ - آبخوری نصفی . ۲ - آبگیر. ۳ - جوی جویبار.
آبگیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال میلادی فال میلادی فال پی ام سی فال پی ام سی فال اوراکل فال اوراکل