نجع

لغت نامه دهخدا

نجع. [ ن َ ] ( ع اِ ) نفع.( بحرالجواهر ). سود که دارو یا طعام بخشد. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نجوع شود. || خانه موئین. ( از المنجد ). ج ، نجوع. || ( مص ) به طلب گیاه رفتن. نجوع. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نجوع شود.
نجع. [ ن ُ ج َ ] ( ع اِ ) ج ِ نجعة. رجوع به نجعة شود. || ( مص ) گوارا بودن طعام و سود دادن خورنده را. ( ازاقرب الموارد ). || تأثیر کردن دارو، یا علف ، یا وعظ، یا خطابه در کسی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جمع نجعه است یا تاثیر کردن دارو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت