لغت نامه دهخدا
قرینی. [ ق َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قرین جد قرین بن سهل بن قرین. ( اللباب فی تهذیب الانساب ) ( انساب سمعانی ). و رجوع به قرینی ( قرین بن سهل... ) شود.
قرینی. [ ق ُ رَ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قُرَین. ( اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قُرَین شود.
قرینی. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) عثمان بن عبداﷲبن حکیم بن قرین. از فقیهان است. مادرش سکینه دختر حسین بن علی است. ( اللباب فی تهذیب الانساب ) ( انساب سمعانی ). ابن اثیر گوید: مؤلف انساب عثمان و موسی بن جعفربن قرین را دو تن دانسته درحالی که چنین نیست و قرین لقب عثمان بن عبداﷲ اول است و او جد موسی بن جعفر و نسب او چنین است : موسی بن جعفربن عثمان ، ملقب به قرین. ( اللباب ). رجوع به قرینی ( موسی... ) شود.
قرینی. [ ق َ ] ( اِخ ) قرین بن سهل بن قرین. از محدثان است. وی از پدرش سهل روایت کند و پدرش از ابن ابی ذئب. ( اللباب فی تهذیب الانساب ). و محمدبن غالب از قرین بن سهل روایت دارد. ( انساب سمعانی ).
قرینی. [ ق َ ]( اِخ ) منصوربن محمدبن علی بن قرینةبن سوید دهقان ، مکنی به ابوطلحه. از مردم بزدة و از محدثان است. وی ازمحمدبن اسماعیل بخاری کتاب جامع صحیح را روایت کند.او از ثقات روات بوده و به سال 329 هَ. ق. وفات یافته است. ( اللباب فی تهذیب الانساب ) ( انساب سمعانی ).
قرینی. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) موسی بن جعفربن قرین عثمانی. از محدثان و از مردم بغداد است. وی از ربیعبن سلیمان و بکاربن قتیبه و جز ایشان روایت کند و از او دارقطنی روایت دارد. ( اللباب فی تهذیب الانساب ) ( انساب سمعانی ). رجوع به قرینی ( عثمان... ) شود.