لغت نامه دهخدا فریادکنان. [ ف َرْ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال فریاد کردن و فریاد کشیدن : رفت از پی آهوان شتابان فریادکنان در آن بیابان.نظامی.فریادکنان بسرای احوص درآمد. ( تاریخ قم ).