نجدی

لغت نامه دهخدا

نجدی. [ ن َ] ( ص نسبی ) منسوب به نجد. ( ناظم الاطباء ) ( الانساب سمعانی ). || متوطن در نجد. ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) نجدی و شیخ نجدی ، کنایه از شیطان است. در لباب الانساب ذیل نسبت نجدی آرد: بدانجا منسوب است ابلیس لعنه اﷲ هنگامی که نزد قریش به دارالندوة رفت و آنان در کار رسول خدا مشورت میکردند. ( لباب ج 2ص 215 ). رجوع شود به ابن اثیر، فصل هجرت پیغمبر. سعدی در عبارت زیر، شیخ نجدی را جز ابلیس دانسته است : اخبرنا الشیخ النجدی علیه اللعنة باسناده السقیم عن ابلیس... ( هزلیات سعدی از یادداشت مؤلف ).
نجدی. [ ن َ ] ( اِخ ) میر نجدی یزدی. از شاعران قرن دهم هجری و به روایت صادقی کتابدار، از سادات عالی نسب یزد است. بارها به هندوستان مسافرت کرده. او راست :
با غیر همدمی و می ناب میزنی
بر آتش محبت ما آب میزنی
فرداست ای امام که از کفر غمزه اش
ناقوس در برابر مهتاب میزنی.
شادی طلاق داده صدساله من است
با او مرا چه نسبت و او را به من چه کار؟( از مجمعالخواص ص 98 ).و نیز رجوع به هفت اقلیم ( ذیل اقلیم سوم ) و نگارستان سخن ص 118 و تذکره روز روشن ص 685 شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به نجد: ۱ - ساکن نجد. ۲ - ( اسم ).
میر نجدی یزدی از شاعران قرن دهم است .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم