مواظبت

لغت نامه دهخدا

مواظبت. [ م ُ ظَ / ظِ ب َ ] ( از ع ، اِمص ) پیوستگی و مراقبت و همیشگی و مداومت. ملازمت و توجه و اشتغال. ( ناظم الاطباء ). پیوسته بودن بر کاری. لازم گرفتن. محافظت. مراقبت. تیمار داشتن. ( یادداشت مؤلف ) : در صبر و مواظبت تو خیره مانده بودم. ( کلیله و دمنه ). صواب آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر... اقتصار نمایم. ( کلیله و دمنه ). مواظبت بر کسب هنر چنان میل افتاده بود که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می نمودم. ( کلیله و دمنه ). روزگار خود را در مواظبت دفاتر و محابر و محاضر و منابر می گذاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 447 ). تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می رود. ( گلستان ). و رجوع به مواظبة شود.
- مواظبت کردن ؛ مراقبت کردن. محافظت کردن. مداومت داشتن. پیوسته بر آن بودن. ( از یادداشت مؤلف ) : به صواب آن لایقترکه بر معالجت مواظبت کنی. ( کلیله و دمنه ). تثبیة؛ مواظبت کردن در کاری. ( دهار ).
- مواظبت نمودن ؛ مواظبت کردن. مراقبت و محافظت داشتن. مداومت داشتن. مداومت داشتن در امری. ( از یادداشت مؤلف ) : در کتب طب آورده اند که فاضلترین اطبا آن است که بر علاج از جهت ثواب آخرت مواظبت نماید. ( کلیله و دمنه ). بر مطالعت آن مواظبت نمودی. ( کلیله و دمنه ). هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد و بر کسب هنر مواظبت نمود... آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. ( کلیله و دمنه ). همچون آن جادویی باشم که بر آن نابکاری مواظبت می نماید. ( کلیله و دمنه ). در طاعت و مطاوعت ایشان به قدر استطاعت و... مواظبت نماید. ( سندبادنامه ص 7 ).
مواظبة. [ م ُ ظَ ب َ ] ( ع مص ) پیوسته بودن بر کاری. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مواکظة. ( تاج المصادر ). مداومت کردن بر کاری. دایم بر یک کار بودن و همیشه کردن کاری و مداومت نمودن بر کاری. ( غیاث ). بر کاری بایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تیمار داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تعهد کردن. || لازم گرفتن. ( منتهی الارب ). و رجوع به مواظبت شود.

فرهنگ معین

(مُ ظِ بَ ) [ ع . مواظبة ] (مص م . ) مراقب بودن .

فرهنگ عمید

پیوسته مراقب کاری یا امری بودن، همیشه بر یک کار بودن و به آن رسیدگی کردن.

فرهنگ فارسی

پیوسته مراقب کاری یاامری بودن، همیشه بریک کاربودن وبه آن رسیدگی کردن
۱ - ( مصدر ) پیوسته مراقب کاری بودن نگهبانی کردن . ۲ - ( اسم ) مراقبت نگهبانی .

ویکی واژه

مواظبة
مراقب بودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم