لولیان. ( اِ ) ج ِ لولی. رجوع به لولی شود : خبر شکست او ( یعنی زکی خان ) که به وکیل الدوله رسید، فرقه لولیان و جماعت الواط به استقبال زکیخان فرستاد. ( تاریخ زندیه گلستانی ). در تحقیق احوال طوایف و اقوام بشری سرگذشت لولیان ، داستانی دلنشین و شگفت انگیز دارد، این مشتی مردم جهانگردخانه بدوش سرگشته آواره که زندگی آنها آثار ارزنده به بودلر ، پوشکین ، هوگو و بسیاری گویندگان و هنرمندان دیگر الهام کرده است از دیرباز در همه جای دنیا پراکنده بوده اند و سرگذشتی مبهم و رازناک و شگفت انگیز داشته اند. زندگی آنها ساده و خشن و دور از هیاهو و خالی از ماجرا گذشته است. مثل دریا وحشی و مثل نسیم آزاد زیسته اند، همواره در میان طوفان حوادث بوده اند، اما هیچگاه دستخوش امواج طوفان نگشته اند. پیوسته از کنار تمدنها و فرهنگهای بشری گذشته اند، لیکن هرگز خود را به قیود آن گرفتارندیده اند. حتی مثل بسیاری از اقوام کهن نیز گذشته خود، سرگذشت پدران خود را جز در سرودها و تصنیف های دیرین خود به دست فراموشی سپرده اند. با اینهمه در تاریخ و ادبیات ما از آنها بسیار یاد میشود. نه همان شادخواری و رامشجوئی و خنیاگری و سرگردانی و بی سر و سامانی آنها مورد توجه شاعران و نویسندگان ما واقع شده است ، بلکه در تاریخ گذشته ما نیز داستانهائی در باب اصل و منشاء آنها ذکر کرده اند. نوشته اند که بهرام گور عده ای از آنها را برای رامشگری و خنیاگری از هند به ایران آورد و در سراسر ایران پراکنده کرد. نیز گفته اند که شاپور هنگام بستن بند شوشتر چند هزار از این طایفه را از کابل احضار کرده به خوزستان و شوشترآورد، روز مردان ایشان عملگی کردندی و شب زنان ایشان به کار آب و به رقاصی و هم بستری مردان به سر بردندی . در ادبیات ما از چنگ ونای لوریان بسیار یاد کرده اند. منوچهری گفته است : این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان وآن زند بر نایهای لوریان آزادوار. نیز از دزدی و راهزنی و طراری آنها سخن گفته اند. جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی گوید: رومی روز آب کارت برد و تودر کار آب لوری شب رخت عمرت برد و تو در پنج و چار. باز از بیشرمی و شوخ طبعی آنان یاد کرده اند. حافظ راست : صبا زآن لولی شنگول سرمست چه داری آگهی چون است حالش. و هم از پریشانی زندگی و بی سامانی و آشفتگی خانه و بنگاه آنها سخن رانده اند. کمال اسماعیل میگوید: