نه چیز

لغت نامه دهخدا

نه چیز. [ ن َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مقابل چیز. ( یادداشت مؤلف ). لاشی ٔ. عدم. ناچیز :
همان کز نه چیز آفریده ست چیز
ز چیز ار کند چیز نشگفت نیز.اسدی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ناچیز غیرشئ : (( گوئیم که آفریدگار نه چیزست و نه نچیز . ) )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم