گستو

لغت نامه دهخدا

گستو. [ گ ُ ] ( اِخ ) فرسخی کمتر میانه شمال و مغرب فرگ است. نصف بیشتر قریه و مزرعه گستواز موقوفات مدرسه منصوریه شیراز است. در وقفنامه ها و فرامین سلاطین آن را حستویه فرگ از اعمال شبانکاره فارس نوشته اند. ( فارسنامه ناصری بخش دوم ص 219 ).

فرهنگ فارسی

فرسخی کمتر میانه شمال و مغرب فرگ است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم