لغت نامه دهخدا
نوبختی. [ ن َ ب َ ] ( اِخ ) ابوسهل. رجوع به ابوسهل بن نوبخت شود.
نوبختی. [ ن َ ب َ ]( اِخ ) ابوسهل. رجوع به ابوسهل اسماعیل بن علی شود.
نوبختی. [ ن َ ب َ ] ( اِخ ) حسن بن موسی بن حسن بن محمد نوبختی. رجوع به حسن نوبختی شود.
نوبختی. [ ن َ ب َ ] ( اِخ ) علی بن احمدبن نوبخت ، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بن احمدبن نوبخت و رجوع به ابوالحسن علی شود.
نوبختی. [ ن َ ب َ ] ( اِخ ) علی بن عباس ، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی نوبختی شود.
نوبختی. [ ن َ ب َ ] ( اِخ ) فضل بن ابوسهل بن نوبخت ، مکنی به ابوالعباس و معروف به فضل بن نوبخت. متکلم و منجم ایرانی است که در قرن دوم هجری می زیسته و در دولت هارون الرشید خزانه دار کتب فلسفی بوده است. بعضی کتب حکمت اشراق را از زبان پهلوی به عربی ترجمه کرده است. ( از ریحانة الادب ج 4 ص 242 ). و رجوع به فهرست ابن ندیم و اعیان الشیعه شود.
نوبختی. [ ن َ ب َ ] ( اِخ ) موسی بن حسن بن محمدبن عباس بن اسماعیل بن ابوسهل بن نوبخت ، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن کبریاء. از منجمان قرن چهارم هجری است و کتاب الکافی فی احداث الازمنة از تصانیف اوست. ( از ریحانة الادب ج 4 ص 243 ).