لغت نامه دهخدا
موضوع. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد زیان زده در تجارت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد زیان کرده در تجارت. ( ناظم الاطباء ). || شتری که بر سر خود بی شبان و راعی چرا کند و به شب به خانه بازآید. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- بعیر حسن الموضوع ؛ شتر شتاب نیکو. ( ناظم الاطباء ). شتر نیکو تیزرفتار. ( منتهی الارب ). راهوار. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح حدیث ) حدیث موضوع ، حدیث ساخته و بربسته. ( ناظم الاطباء ). موضوعة. ( احادیث الموضوعة ) ( منتهی الارب ). رجوع به موضوعة شود. جعلی. ساختگی. مصنوع. مجعول. برساخته. بربسته. حدیث مجعول وساختگی بی اصل را گویند. ( از یادداشت مؤلف ). در اصطلاح اهل حدیث ، حدیثی را گویند که به دروغ به حضرت رسول ( ص ) نسبت داده شود. و آن را مختلف الموضوع نیز گویند. و روایت آن در صورتی که دروغ بودنش معلوم باشد حرام است و همچنین عمل بدان و سبب آن فراموشی یا افتراء و یا مانند آنهاست. و شناخته می شود به اقرار واضعیا قرینه ای در راوی و مروی عنه و در خلاصةالخلاصة است که فرقه کرامیه و مبتدعه به منظور ترغیب و ترهیب ، وضع حدیث را جایز می دانند و آن مخالف وضع اجماع مسلمانان است. و آنچه از شرح النخبة و مقدمه شرح المشکوة برمی آید در اصطلاح آنان حدیث موضوع حدیثی را گویند که راوی آن مظنون به دروغگویی باشد و ثبوت دروغ و ساختگی بودن حدیث موردنظر را لازم نمی دانند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1488 ). موضوع آن است که جمعی از اهل اهوا و بدع از برای ترغیب بر امری یا تنفیر از چیزی آن را وضع کرده باشند و این بدترین اقسام ضعیف است. و اگر کسی به وضع آن عالم بود روایت آن جایز نبود مگر بیان حال آن کند به خلاف بقیه اقسام که ایراد آن جهت ترغیب یا ترهیب جایز بود و علم به وضع یا به اقرار واضع معلوم شود یا به رکاکت لفظ و معنی آن یا به مخالفت معلومی که مقطوع باشد. واضعان چند قسمند: اول - کرامیه که برای ترغیب یا ترهیب جایز داشته اند. دوم -زنادقه که ایشان چون خواستند چیزی چند که در دین جایز نبود زیاده کنند احادیث بسیار وضع کردند. چنانکه در حدیث «لانبی بعدی « »الا اَن ْ یشاء ﷲ» افزودند. سوم - جمعی که خواستند به واسطه آن به ملوک و سلاطین تقرب جویند. چهارم - گروهی که بنابر ضعف اعتقاد و عصبیت و عناد چنانکه مراد ایشان بود مبالات ننمودند و وضع می کردند همچو مأمون بن احمد مروزی در گفتارش : یکون فی امتی رجل یقال له محمدبن ادریس. و امثال آن و این قسم بیشتر است. ( از نفایس الفنون قسم اول مقاله دوم ص 106 ). || به معنی مقصودی که از آن در عملی بحث کنند. ( غیاث ). موضوع هر علم ، چیزی است که در آن علم بحث می شود از عوارض ذاتی آن مثلاً موضوع علم طب ، تن آدمی است و آنچه بدان تعلق دارد. و موضوع علم منطق ، تصور و تصدیق است و موضوع علم صرف ، شناخت کلمه و خصوصیات آن است و موضوع علم نحو، شناخت جمله و اجزای تشکیل دهنده آن. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح منطق ) مبتدایی را که در مقابل خبر باشد، موضوع گویند و خبری که در مقابل مبتدا بود محمول ، چنانکه گویند: الانسان حیوان ، پس انسان موضوع و حیوان ، محمول است. ( ناظم الاطباء ). موضوع در منطق همان است که در نحو مبتدا گویند و آن اقتضای خبر کند و آن موصوف است. ( از مفاتیح ). موضوع در منطق ، همان مبتدا یا مسندالیه در نحو است ، مقابل محمول که خبر یا مسند می باشد. ( از یادداشت مؤلف ). در اصطلاح منطقیان : به معنی مبتدا که در مقابل خبر باشد وخبر که در مقابل مبتدا باشد آن را محمول گویند چنانچه در جمله «انسان حیوان است » انسان ، موضوع و حیوان ، محمول او باشد. ( از غیاث ) ( از آنندراج ) :