لغت نامه دهخدا
قراجه.[ ق َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه. واقع در 13000گزی جنوب میانه و 11000گزی شوسه تبریز به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 236 تن میباشد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قراجه. [ ق َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد. واقع در 22هزارگزی شمال باختری بجنورد و 3هزارگزی شوسه بجنورد به اینچه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر و سکنه ٔآن 510 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، تریاک ، بنشن و میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
قراجه. [ ق َ ج ِ ] ( اِخ ) ( اتابیک... ) یکی از اتابکان فارس است که پس از اتابک جاوئی به حکومت فارس رسید و در خدمت سلطان عبدالرحمان بزرگ شد و پس از مدتی در فارس کشته شد و سلطان محمود ملک فارس به برادرزاده ، محمدبن محمود داد. ( تاریخ گزیده چ لندن ج 2 ص 467 ).