نام و نان

لغت نامه دهخدا

نام و نان. [ م ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جاه و مال. مکنت و ثروت :
ای من ز دولت تو شده مردم
وز جاه تو رسیده به نام و نان.فرخی.همه جهان ز پی نام و نان دوند همی
ز خدمت تو همی نام حاصل آمد و نان.فرخی.نام و نان است مراد همه خلق از همه شغل.ازرقی.بحرکفا از کرم در همه عالم توئی
کاهل هنر را ز تست قاعده نام و نان.خاقانی.آسمان گرید بر آنان کز درش برگشته اند
پیش غیری جان به طمع نام و نان افشانده اند.خاقانی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) شهرت وثروت جاه ومال : هرساعتی بشارت دادی مراخرد کاین حله مرترابرساندبنام ونان . ( فرخی ) ( مرادازحله شعراست ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم