نالی

لغت نامه دهخدا

نالی. ( حامص ) نالیدن. بصورت مزید مؤخر بدنبال اسم و صفت آید و حاصل مصدر مرکب تشکیل دهد، از قبیل : ضعیف نالی. هرزه نالی :
دلم را هرزه نالی عادت و من با اسیری خوش
گرش رحم آمدی بر ناله صیادم چه می کردم.صباحی.
نالی. ( ص نسبی ) نالین. نئی. منسوب به نال به معنی نیشکر. و رجوع به نال شود. || ( اِ ) نهالی. تلفظ دیگری است از نهالی ، در ولایات جنوب شرقی ایران. رجوع به نهالی شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بستر تشک : (( پس دوات خواست و قلم و بر پاره ای کاغذ بنوشت چیزی و در زیر نهالی خلیفه بنهاد ... ) )

دانشنامه عمومی

نالی (خاش). نالی یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان کهنوک واقع شده است. نالی ۱۲۳ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم