لغت نامه دهخدا
چو شه دید کآن لشکر بی قیاس
در آن ره نباشند منزل شناس.نظامی.زمین را شود میل و منزل شناس
به تری و خشکی رساند قیاس.نظامی.نمودند منزل شناسان راه
که چون شه کند کوچ از این کوچگاه.نظامی.چو دیدند کآن پیک منزل شناس
به منزل شود بی رقیبان پاس.نظامی.بدین گونه مساح منزل شناس
ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس.نظامی.تو منزل شناسی و شه راهرو
تو حقگوی و خسرو حقایق شنو.سعدی ( بوستان ). || عارف. ( آنندراج ). مرد عارف و مجرد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به منازل شناسان شود.
- منزل شناسان پی گم کرده ؛ شناسندگان منزلی که اثر قدم آنجا دیده نمی شودو آن کنایه از عارفان و مجردان فانی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).