محا

لغت نامه دهخدا

محا. [ م َح ْ حا ] ( ع ص ) مَحّاء. محوکننده. پاک کننده :
به سیف محو شود از گناهکار گناه
گناهکار ملیح است و سیف دین محا.سوزنی.رجوع به محاء شود.

فرهنگ فارسی

نیک دروغگوی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال لنورماند فال لنورماند فال زندگی فال زندگی فال مکعب فال مکعب