پل کردن

لغت نامه دهخدا

پل کردن. [ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پل زدن. پل ساختن. بنا کردن پل :
بر آب جیحون پل کردن و گذاره شدن
بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان.فرخی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم