نچیز

لغت نامه دهخدا

نچیز. [ ن َ ] ( ص مرکب ) ناچیز. لاشی :
جان پرمایه همی چون بفروشی به نچیز
چیز پرمایه همان به که به ارزان ندهی.ناصرخسرو. || معدوم. فانی. عدم :
مپندار جان را که گردد نچیز
که هرگز نچیز او نگردد بنیز.اسدی.در تمام معانی رجوع به ناچیز شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ناچیزچیزی اندک . ۲ - معدوم فانی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم