لغت نامه دهخدا
قره داش. [ ق َ رَ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 26 هزارگزی خاور آوج. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است. سکنه آن 829 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و قالی بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
قره داش. [ ق َ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 33500 گزی جنوب خاوری قره آغاج و 5100 گزی جنوب شوسه مراغه به میانه. موقعجغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 108 تن. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات ، نخود، زردآلوو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قره داش. [ ق َ رَ ]( اِخ ) دهی از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور در 6 هزارگزی جنوب خاوری قدمگاه. موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل است. سکنه 223 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
قره داش. [ ق َ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 62 هزارگزی شمال خاوری کدکن. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنه آن 5 تن.آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).