لغت نامه دهخدا
نورآباد. ( اِخ ) دهی است از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند، در 48 هزارگزی شمال غربی مرند و 9 هزارگزی جاده خوی به جلفا، در جلگه سردسیری واقع است و 117 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه ، محصولش غلات و کرچک و پنبه ، شغل مردمش زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
نورآباد. ( اِخ ) دهی است از دهستان فعله کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان ، در 18 هزارگزی شمال شرقی سنقر بر سر راه سنقر به چوگان ، در دامنه سردسیری واقع است و 110 تن سکنه دارد. آبش از گاورود، محصولش غلات و حبوبات و توتون ، شغل مردمش زراعت و قالیچه بافی و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
نورآباد. ( اِخ ) قصبه ای است از دهستان نورعلی از بخش دلفان شهرستان خرم آباد، در 96 هزارگزی شمال غربی خرم آباد بر سر راه خرم آباد به کوهدشت در جلگه سردسیری واقع است و در حدود 500 تن سکنه دارد. آبش از رود بادآور وحسن آباد و از چاه ، محصولش غلات و لبنیات و پشم ، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
نورآباد. ( اِخ ) دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز، در 10 هزارگزی جنوب ایذه بر سرراه گورپرویز به ازگیل ، در جلگه گرمسیری واقع است و 109 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است. مزرعه نورآباد جزو این آبادی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
نورآباد. ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حسنوند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ص 357 شود.
نورآباد. ( اِخ ) رجوع به قلعه کهنه شود.
نورآباد. ( اِخ ) دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، در 78 هزارگزی شرق زرقان بر سر راه توابع ارسنجان به کربال ، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 127 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و چغندر، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
نورآباد. ( اِخ ) دهی است از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس ، در 96 هزارگزی شمال میناب بر سر راه گلاشکرد به احمدی ، در منطقه کوهستانی گرمسیری واقعاست و 200 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ، محصولش غلات و خرما، شغل مردمش زراعت است. مزارع پی مجان و کندرجزو این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).