نقش طراز

لغت نامه دهخدا

نقش طراز. [ ن َ طِ / طَ ] ( نف مرکب ) نقش گر. نقاش. مصور. ( از آنندراج ) :
دهر ز چرخ اطلسش کرده ردای کبریا
نقش طراز آن ردا عین بقای ایزدی.خاقانی.چون وچرا نقش طراز تن است
آینه صورت از او روشن است.امیرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) نقاش مصور .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم