لغت نامه دهخدا نارو زدن. [ رَ / رُو زَ دَ ] ( مص مرکب ) نارفاقتی کردن. شرط رفاقت به جای نیاوردن. خیانت ورزیدن. تقلب کردن. فریب دادن.- نارو زدن به کسی ؛ به او خیانت کردن.
فرهنگ فارسی ( مصدر ) ناجوانمردانه رفتارکردن باشد کردن حقه زدن بدوست و آشنا : [ چون فهمید باو ناروزده اند بسیار عصبانی شد ]