میرداد

لغت نامه دهخدا

میرداد. ( اِ مرکب ) رئیس و پیشوا و رئیس قضاوت و عدالت. ( ناظم الاطباء ). رئیس عدلیه. دادبیک. ( یادداشت مؤلف ) :
کم کن این آزار و این بدها مجوی
میرداد اینجاست خاموش ای پسر.سنائی.|| میریساول یا چاوش باشی که در دیوان پادشاهی امر و نهی او مجری است . ( ازشعوری ج 2 ورق 263 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم