میانه کار

لغت نامه دهخدا

میانه کار. [ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) میانه رو. معتدل. مقتصد. که کار نه به افراط کند و نه به تفریط. که در کارها حد وسط برگزیند. که در اعمال و اقوال میانه روی و اعتدال پیش گیرد :
در دنیا سخت سختی و در دین
بس سست و میانه کار و هنجامی.ناصرخسرو.میانه کار همی باش و بس کمال مجوی
که مه تمام نشد جز ز بهر نقصان را.ناصرخسرو.و رجوع به میانه رو شود.

فرهنگ فارسی

میانه رو معتدل مقتصد که کار نه به افراط کند و نه به تفریط .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم