میان پای

لغت نامه دهخدا

میان پای. [ یام ْ ] ( اِ مرکب ) میان پا. میان پاچه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به میان پا شود. || آلت مردی.آلت رجولیت. شرم مرد. ( یادداشت مؤلف ) :
تا سیم بود، بود میان پایشان چو سیم
دادیم سیم و کرد میان پای فی البطون.سوزنی. || دبر. ( یادداشت مؤلف ) :
تا سیم بود، بود میان پایشان چو سیم
دادیم سیم و کرد میان پای فی البطون .سوزنی. || شرم زن. شیب زن. فرج. شرم. قبل. مقابل دبر. ( یادداشت مؤلف ) :
به بذله گفت به داماد هرچه خواهی هست
در آستین میان پای دخترش تیار.حکیم شفائی.|| زیرجامه. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

میان پا میان پاچه یا دبر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال جذب فال جذب فال آرزو فال آرزو فال انگلیسی فال انگلیسی