ملک گیری. [ م ُ ] ( حامص مرکب ) ریاست و حکومت. ( ناظم الاطباء ). کشورستانی. کشورگشایی : چون... به بلاد عراق آمد ( ملکشاه ) خصمی چون قاورد عمش از کرمان با لشکری گران و عدت و آلت فراوان به قصد ملک گیری روی به عراق نهاد. ( سلجوقنامه ظهیری ص 30 ). رجوع به ملک گیر شود.