ملک زاد

لغت نامه دهخدا

ملک زاد. [ م َ ل ِ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) ملک زاده. شاهزاده. فرزند شاه : پارسا بود و سخت با رای و تدبیر بود چنانکه ملک زادان باشند. ( ترجمه طبری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ملک زاده شود.

فرهنگ فارسی

ملک زاده . شاهزاده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم