مقهوری

لغت نامه دهخدا

مقهوری. [ م َ ] ( حامص ) مقهور بودن. مقهورشدگی. شکست خوردگی : گفت می خواهم مجبوری و مقهوری تو به خلق بنمایم. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 152 ). و رجوع به مقهور شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شکست یافتن مغلوبی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال اعداد فال اعداد فال فرشتگان فال فرشتگان فال اوراکل فال اوراکل