مقاییس

لغت نامه دهخدا

مقاییس. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مقیاس. ( اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). مقیاسها :
در همت تو کس نرسد زآن که محال است
پیمودن آن پایه مقاییس همم را.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 7 ).باید که او را مکارم اخلاق و محامد اوصاف و مقاییس سیاست و قوانین ریاست... تفهیم و تقدیم کنی. ( سندبادنامه ص 50 ). و رجوع به مقیاس شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مقیاس اندازه ها مقیاسها.
جمع مقیاس مقیاسها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تماس فال تماس فال جذب فال جذب