مفسوخ

لغت نامه دهخدا

مفسوخ. [ م َ ] ( ع ص ) شکسته و جداکرده. ( ناظم الاطباء ). || هر قرارداد که فک شده باشد. به جای این اصطلاح عبارت فسخ شده و منفسخ بیشتر به کار می رود. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- مفسوخ علیه ؛ کسی که فسخ علیه او صورت می گیرد، مثلاً اگر مشتری عقد را فسخ کند بایع را مفسوخ علیه گویند. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم