مفروق. [ م َ ] ( ع ص ) جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). - لفیف مفروق . رجوع به لفیف شود. - وتد مفروق ؛ ( اصطلاح عروض ) در اصطلاح عروضیان ، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به وتد شود. || ( اصطلاح حساب ) هرگاه عددی خرد را از عددی بزرگ کم کنی ، چون دو را از سه بیرون کنی ، دو مفروق است.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). فرهنگستان ایران «کاسته » را بجای این کلمه پذیرفته است.
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) پراکنده ، جدا کرده .
فرهنگ عمید
۱. (ریاضی ) عدد کوچک تری که از عدد بزرگ تر کم شود. ۲. [قدیمی] پراکنده.
فرهنگ فارسی
پراکنده، جداکرده، پراکنده شده، ودراصطلاح حساب: عددکوچکترکه ازعددبزرگترتفریق شود، عددبزرگتررامفروق منه گویند ( اسم ) ۱ - پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون . ۲ - ( اسم ) عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند : ۶ ( ۱٠ -۶ ۴ مفروق است ) یا لفیف مفروق . یا وتد مفروق .
دانشنامه عمومی
مفروق یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در استان مکه واقع شده است.