معفر. [ م ُ ع َف ْ ف َ ] ( ع ص ) خاک آلوده. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ).به خاک آلوده. به خاک مالیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): و خاک بارگاه به تقبیل شفاه مجدر شده و پیشانی او به سجده شکر معفر. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به تعفیر شود. || ( اِ ) محل به خاک آلوده شدن. جای به خاک مالیده شدن : بر این سیاقت وهیأت چون حضرت باشکوه و هیبت او را که مجدر شفاه ومعفر جباه شاهان نامدار است... ( جهانگشای جوینی ).