مسنت

لغت نامه دهخدا

مسنت. [ م ُ ن ِ ] ( ع اِمص ) سال قحط. || رجل مسنت ؛ مرد قحطرسیده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
مسنة. [ م ُ س ِن ْ ن َ ] ( ع ص )تأنیث مسن. بزاد برآمده. ( مهذب الاسماء ). زن پیر.

فرهنگ فارسی

سال قحط
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال امروز فال امروز فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس