مسح کردن

لغت نامه دهخدا

مسح کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بسودن. لمس کردن. مس کردن. تمسح. مسح. ( از منتهی الارب ). و رجوع به مسح شود. || در اصطلاح فقهی ، در وضو مالیدن کف دست تر بر سر و دو پا. رجوع به مسح شود: تیمم ؛ مسح کردن دو دست و روی به خاک. ( دهار ). نثنثة؛ مسح کردن دست را. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

۲ - دست آغشته باب وضو را به پیش سرو پاهامالیدن : ... وجمل. روی خویش بان مسح کند ...
لمس کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال عشقی فال عشقی فال چوب فال چوب فال پی ام سی فال پی ام سی