لغت نامه دهخدا
مسجدلو. [ م َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان هیر، بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 24هزارگزی جنوب اردبیل و 6هزارگزی شمال راه شوسه خلخال به اردبیل. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
مسجدلو. [ م َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 42هزارگزی مغرب گرمی و 27هزارگزی راه شوسه گرمی به اردبیل. آب آن از چشمه و رودخانه درآورد و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
مسجدلو. [ م َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مشگین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو. واقع در 34هزارگزی مغرب خیاو و 10هزارگزی راه شوسه خیاو به اهر. آب آن از مشگین چای و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
مسجدلو. [ م َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چالداران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو.واقع در 11هزارگزی جنوب غربی سیه چشمه و 6هزارگزی مغرب راه ارابه رو خزرلی به گل آشاقی. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).