محصوره

لغت نامه دهخدا

( محصورة ) محصورة.[ م َ رَ ] ( ع ص ) مؤنث محصور. رجوع به محصور شود.
- قضیه محصورة. رجوع به حصر قضایا و اساس الاقتباس ص 83 شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث محصور جمع : محصورات .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال عشقی فال عشقی