مجزی

لغت نامه دهخدا

مجزی. [ م َ زی ی ] ( ع ص ) جزاداده شده. پاداش داده شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : الناس مجزیون باعمالهم. ( امثال و حکم ج 1 ص 276 ).
مجزی. [ م ُ زا / م َ زا ] ( ع مص ) بی نیاز کردن از چیزی یا کسی ،مجزاة [ م ُ / م َ ]، لغتی است در همزه. ( از منتهی الارب ). و رجوع به مجزء [ م ُ زَ ءْ / م َ زَ ءْ ] شود.
مجزی ٔ. [ م ُ زِءْ ] ( ع ص ) مردی که کافی باشد در هر چه بر وی حکم کنند. || طعام کافی و بسنده. ( ناظم الاطباء ).کافی. بسنده. مشبع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

بی نیاز کردن از چیزی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت