گهرافشان. [گ ُ هََ اَ ] ( نف مرکب ) مخفف گوهرافشان : عاریت خواستمی گوهر اشک ز ابر دست گهرافشان اسد.خاقانی.قصری که عرش کنگره اوست آسمان از عقد انجمش گهرافشان تازه کرد.خاقانی.باد مبارک گهرافشان او بر ملکی کاین گهر است آن او.نظامی.رجوع به گوهرافشان شود.
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) نثار کنند. گوهر : نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان . ( نظامی ) ۲ - فصیح و بلیغ : زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد . ۳ - ( اسم ) گوهر افشانی : شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج . ( نظامی ) مخفف گوهر افشان .