گهر افشان

لغت نامه دهخدا

گهرافشان. [گ ُ هََ اَ ] ( نف مرکب ) مخفف گوهرافشان :
عاریت خواستمی گوهر اشک
ز ابر دست گهرافشان اسد.خاقانی.قصری که عرش کنگره اوست آسمان
از عقد انجمش گهرافشان تازه کرد.خاقانی.باد مبارک گهرافشان او
بر ملکی کاین گهر است آن او.نظامی.رجوع به گوهرافشان شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) نثار کنند. گوهر : نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان . ( نظامی ) ۲ - فصیح و بلیغ : زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد . ۳ - ( اسم ) گوهر افشانی : شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج . ( نظامی )
مخفف گوهر افشان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم