لغت نامه دهخدا گلوگه. [گ ُ / گ َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) مخفف گلوگاه : افغان چگونه کرد تواند از آنکه هست پیچیده در گلوگه او رشته سر بسر.مسعودسعد.رجوع به گلوگاه شود.