کبود پوشیدن

لغت نامه دهخدا

کبود پوشیدن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جامه کبود به بر کردن. || جامه نیلی به علامت سوکواری بر تن کردن. جامه عزا پوشیدن :
چهل روز سوک پدر داشت شاه
بپوشید لشکر کبود و سیاه.فردوسی.گرتو کبود پوشی همچون فلک در این ره
پس چون فلک چرا تو دایم به سر نگردی.عطار.

فرهنگ فارسی

جامه کبود ببر کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم