کبود شدن

لغت نامه دهخدا

کبود شدن. [ ک َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) نیلگون شدن. نیلی شدن. ازرق گشتن :
تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست
شد کبود ازشانه دست آینه زانوی من.خاقانی. || سیاه شدن. تیره و تار شدن.کدر گشتن :
ز بیراهی کار کرد تو بود
که شد روز بر شاه ایران کبود.فردوسی.

فرهنگ فارسی

نیلگون شدن سیاه شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ابجد فال ابجد فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ارمنی فال ارمنی