چیری

لغت نامه دهخدا

چیری. ( حامص ) چیرگی. چیربودن.
- چیری کردن ؛ تسلط و برتری نشان دادن :
رَهی از هنر گر چه چیری کند
نباید بر شه دلیری کند.اسدی ( گرشاسب نامه ).

فرهنگ فارسی

چیرگی . چیر بودن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم