پیکان گر

لغت نامه دهخدا

پیکانگر. [ پ َ/ پ ِ گ َ ] ( ص مرکب ) نصال. ( دهار ). آنکه پیکانها بسازد، از عالم تیرگر و کمان گر. ( آنندراج ) :
اینقدر پیکان که در یک زخم ماست
در دکان هیچ پیکانگر نبود.کلیم.به پیکانگرش مایه داده سپهر
ز فولاد هم جوهر تیغ مهر.طغرا.

فرهنگ عمید

آن که شغلش ساختن پیکان است، پیکان ساز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال رابطه فال رابطه فال آرزو فال آرزو فال اوراکل فال اوراکل