پطر

لغت نامه دهخدا

پطر. [ پ ِ ] ( اِخ ) ملقب به کبیر. نام تسار روسیه که از 1672 تا 1725 م. حکومت کرد وی در مسکو بسال 1672 م. تولد شد و با قوت اراده قدرت استره لیتزها را از میان برد و بر آن شد که قوم خویش را به ملتی متمدن مبدل سازد و تمدن مغرب را در کشور خویش منتشر کند. «بعد از تشکیل پروس [ در قرن هجدهم ] مهمترین واقعه تاریخ اروپای شمالی و شرقی تشکیل دولت روسیه است که تا این تاریخ بواسطه عدم ارتباط با ممالک دیگر و ضعف پادشاهان آن ازسیاست عمومی اروپا خارج مانده و صاحب اعتبار و شوکتی نبوده است. ظهور مرد بزرگی مثل پطر کبیر این مملکت را یک باره از انحطاط و ضعف نجات داده و مثل پروس همشأن ممالک عظیمه اروپا کرده است. روسیه را بمناسب اسم مسکو پایتخت آن در قرن هفدهم مملکت مسکوی میگفتندو این مملکت محدود میشد از شمال به اقیانوس منجمد وبحر ابیض شمالی ، از مغرب به ولایات ساحلی بالتیک ( ازمتصرفات سوئد ) و لهستان که تا مرکز جلگه امروزی روسیه را در تصرف داشت و از جنوب به عثمانی که مالک تمام سواحل بحر سیاه بود، با این ترتیب مملکت مسکوی ازهیچ راه نمیتوانست آزادانه با اروپای غربی مربوط شود مگر از راه شمال که آن هم بواسطه یخ بندان اکثر مدت سال چندان راه مناسبی نبود مملکت مسکوی بمناسبت نزدیکی به آسیا و مجاورت با ساکنین زردپوست مثل ایران سالها از مغولها و تاتارها در زحمت بوده و مدت چند قرن سلاطین آن بدادن خراج ایشان مجبور شده اند - مردم این مملکت از نژاد اسلاو ( هم نژادان لهستانیها و چکها و صربها ) پیرو مذهب ارتدکس بودند و چنانکه در تاریخ قرون وسطی دیدیم مبادی و مقدمات تمدن را هم از مردم روم شرقی آموخته بودند حکومت مسکوی در دست یکنفر پادشاه مستبدی بود بنام «تزار» که پدر رعیت و سایه خدا محسوب میشد همانطور که پدر نسبت به اعضای خانواده خود صاحب همه نوع تسلط و اختیار است تزار هم نسبت به رعایای خویش بهر قسم میخواست میتوانست رفتار کند چنانکه هر کس به او احترام نمیکرد و یا راه خلاف میرفت فوراً بقتل میرسید تزارهای مسکوی در قصر معروف کرملین که از عمارات عالیه مسکواست اقامت میکردند و از این قصر بوسیله صدور احکام و فرامین مخصوص اراده سنیه خود را به مردم ابلاغ مینمودند. قشون تزارها مثل سپاهیان سابق عثمانی مادام العمر بخدمت نظامی سر میکردند و معیشت ایشان یا از اراضی که تزار به آنها میبخشید اداره میشد یا از مشاغلی که در غیر موقع خدمت برای خود تهیه میکردند. مردم این مملکت از علم و تمدن و صنعت و هنر بهره ای نداشتند و بجهالت و در بند تعصب و قیود قدیمه و عادات کهنه پرستی سر میکردند اگر تجارتی وجود داشت در دست تجاریهود یا مهاجرین اروپائی بود. اهالی مسکوی جز خشونت و شرابخوارگی چیز دیگر نمیدانستند. در ابتدای قرن هفدهم یعنی در 1613 م. تاج سلطنت مسکوی بشخصی رسید بنام میخائیل رومانف و او مؤسس سلسله ای حساب میشود که تا 1917 م. و قبل از انقلاب اخیر روسیه در این مملکت امپراطوری میکردند تا اواخر قرن هفدهم جانشینان میخائیل برای افتتاح روابط تجارتی و سیاسی با اروپای غربی مساعی بسیار بکار بردند و عده ای از اهل علم و صنعت را هم به مسکو جلب نمودند ولی چون مشکلات بسیار در این راه موجود بود نتایج عمده از این زحمات بدست نیامد. ( دوره تاریخ عمومی اقبال ج 4 صص 23-24 ). در قرن هجدهم اوضاع سیاسی و اجتماعی روسیه تغییر فراوان کرده است. چنانکه در ضمن اوضاع این مملکت در قرن هفدهم اشاره کردیم دولت روسیه پیش از سلطنت خاندان رومانف دولتی ناتوان و از حیث اخلاق و آداب اجتماعی شبیه برخی از ملل آسیائی بود. در قرن هجدهم از پرتو وجود سلاطین کاردانی مانند پطرکبیر و کاترین دوم این کشور قدرتی یافت و در زمره دولتهای بزرگ اروپا داخل شد و توانست با همسایگان زورمندی مانند سوئد و عثمانی که تا آن زمان برو تسلط داشتند مصاف دهد و قسمتی از متصرفات آن دو دولت را ضمیمه خاک خویش سازد. همچنین موفق شد که به نیروی تدبیر و سیاست دولت لهستان را از میان بردارد و از آن سو نیز بر متصرفات خویش بیفزاید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم