وشا

لغت نامه دهخدا

وشا. [ وَ ] ( اِ ) گیاه اشق. ( فرهنگ فارسی معین ).
وشا. [ وَ ] ( اِ ) صمغی است که بخور کنند بوی خوش را، این صمغ معطر است و در آتش ریزند و آن صمغ فرولا گالبانی فرا باشد، و آن را باریجه نیز نامند: کندر و وشا. ( گیاه شناسی گل گلاب ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) اشق
صمغی است که بخور کنند بوی خوش را این صمغ معطر است و در آتش ریزند و آن صمغ فرولاگالبانی فرا باشد و آنرا باریجه نیز نامند کندر و وشا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم