هم قلم

لغت نامه دهخدا

هم قلم. [ هََ ق َ ل َ ] ( ص مرکب ) شریک و انباز در کتابت. ( آنندراج ) :
دو هم جنس دیرینه هم قلم
نباید فرستاد یک جا به هم.سعدی.تا به وصف چشم شوخش نامه ای انشا کنند
هم قلم گشتند نرگسها به صحن بوستان.شفیع اثر.مرا بر جرم ناحق دلفریبی متهم دارد
که در قتلم ز نرگس چشم شوخش هم قلم دارد.محسن تأثیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم