نرم گوی

لغت نامه دهخدا

نرم گوی. [ ن َ ] ( نف مرکب ) نرم گو. نرم زبان. نرم گفتار. باادب :
درشتی ز کس نشنود نرم گوی
سخن تا توانی به آزرم گوی.فردوسی.چو کافور موی و چو گلبرگ روی
دل آزرم جوی و زبان نرم گوی.فردوسی.پس آنگاه با هندوی نرم گوی
به سوگند و پیمان شد آزرم جوی.نظامی.

فرهنگ فارسی

نرم گو نرم زبان نرم گفتار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال سنجش فال سنجش فال عشق فال عشق فال قهوه فال قهوه