نام و کام

لغت نامه دهخدا

نام و کام. [ م ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نامداری و کامروائی :
ز گیتی بر او نام و کام اندکی است
ورا مرگ با زندگانی یکی است.فردوسی.ز قیصر پدر مادر شیرنام
که پاینده باد ابراو نام و کام.فردوسی.کجا آنکه بر کوه بودش کنام
بریده ز آرام و از کام و نام.فردوسی.هر ساعتی بشارت دادی مرا خرد
کاین حله مر ترا برساند به نام و کام.فرخی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم